نپرس در هوای تو
کدام لحظه گم شدم
همان، همان زمان که رفتی
من از شروع ماجرا
به انتها رسیده ام
نشان به آن نشان که رفتی
پس از تو خانه خانه نشد
هوایم عاشقانه نشد
جنون مرا ندیده گرفتی
در آن غروب سرد خزان
تو را صدا زدم که بمان
ولی تو ناشنیده گرفتی
به یک نگاه آشنا
تمام هستی مرا
گره زدی به تار و پودت
در انتهای کوچه ها
دو سایه می رسد به هم
یکی منم یکی نبودت
پس از تو خانه خانه نشد
هوایم عاشقانه نشد
جنون مرا ندیده گرفتی
در آن غروب سرد خزان
تو را صدا زدم که بمان
ولی تو ناشنیده گرفتی