من ذره و خورشید لقایی تو مرا
بیمار غمم عین دوایی تو مرا
بی بال و پر اندر پی تو می پرم
بی بال و پر اندر پی تو می پرم
من که شده ام، من که شده ام چو کهربائی تو مرا
ای دوست، ای دوست
ای دوست به دوستی قرینیم تو را
هر جا که قدم نهی زمینیم تو را
در مذهب عاشقی روا کی باشد، روا کی باشد
عالم به تو بینیم و نبینیم تو را
امروز من و جام صبوحی در دست
می افتم و میخیزم و میگردم مست
با سرو بلند خویش من مستم و پست
من نیست شوم تا، من نیست شوم تا نبود جز وی هست